دل آرام را بی تاب میکنی! دل بی تاب را آرام !
آخرش نگفتی: تو ، دردی یا درمان ؟
.
.
.
لباسی را که از تنت در میاری و بی توجه پرتش می کنی
من آرزوی بوییدنش را دارم . . .
.
.
.
آدمها تنها که نـباشند، میروند ، تنها که مـیشوند ، برمیگردند . . .
.
.
.
ای چشم تو از هرچه غزل گیراتر / لبخند تو از خنده ی گل زیباتر
در برکه ی آرام تو حتی مهتاب / صد بار ز خورشید شده والاتر
خوبان جهان آنچه تو داری دارند / در عشق تو از یک یکشان بالاتر . . .
.
.
.
دوستت دارم ها رو بگین
قبل از اینکه
به دوستت داشتم تبدیل بشن . . .
.
.
.
من و تو میدانیم کز پی هر تقدیر ، حکمتی می آید ،
من و فرسایش دل ، تو و تصمیم و مکان ، ما و تقدیر و زمان
چه شود آخر دلتنگیها ! خدا می داند . . .
.
.
.
تو هیچ وقت خیاط خوبی نخواهی شد ! ببین باز هم دلم را تنگ کرده ای !
.
.
.
یه تریلی بخرم تو شاگردم میشی!؟
فقط بخواب . منم به عشقت پشت تریلیم می نویسم
“بوق نزن سالار خوابه”
.
.
.
ای دوست به خدا دوری تو دشوار است / بی تو از گردش ایام دلم بیزار است
بی تو ای مونس جان ، دل ز غمت می سوزد / دل افسرده ی من طالب یک دیدار است . . .
.
.
.
بایست و تماشا کن!
کسی را که برای ماندنت دست به دعا برداشته بود
امروز برای رفتنت نذر کرده است . . .
.
.
.
دقت کردین رو کی بردها ((I)) و ((U)) کنار هم هستند؟ به سلامتی سازنده !
.
.
.
لنگه های چوبی در حیاطمان گرچه کهنه اند و جیر جیر میکنند
محکمند …
خوش به حالشان که لنگه همند . . .
(حسین پناهی)
.
.
.
گفته بودی گنج در ویرانه هاست ، راست گفتی ، چون وجودت در دل ویران ماست . . .
.
.
.
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن است ، آرزو دارم در آن نزدیکی ها باشی . . .
.
.
.
سفر از فاصله ی دور حکایت دارد / خسته با رفتن احساس رفاقت دارد
چه صمیمانه به درگاه خدا گویم / که دلم از دوری دوست شکایت دارد . . .
.
.
.
ترک کردن ِ آدمها هم آدابی دارد !
اگر آداب ِ ماندن نمیدانید
لااقل
درست ترکشان کنید
تا تَرَک برندارند . . .
.
.
.
درد ، مرا انتخاب کرد
من ، تــــو را
تـــــو ، رفتن را
آسوده برو ! دلواپس نباش
من و درد و یـــــــادت تا ابـــــــد با هم هستیم . . .
.
.
.
نه تو بی منی و نه من بی تو هستم ، تو مال من و من در قلب تو هستم . . .
.
.
.
امشب دوباره سیگار، سیگار، سیگار می کشم
رخ عشق با این حلقه های دوار، دوار، می کشم
با دود حلقه،حلقه می زنم
با این حلقه ها خویشتن را به دار می کشم
.
.
.
چیزی شبیه معجزه است وقتی هر شب به خیر می گذرد
بی آنکه کسی به تو بگوید شب بخیر !!
.
.
.
عشق محکومی است که محاکمه نمی شود…
دیوانه ایست که معالجه نمی شود…
بیگانه ایست که شناخته نمی شود…
سکوتی است که شکسته نمی شود…
وفریادی ایست که ارام نمی شود…
.
.
.
به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد
اندوه پنهان شده در لبخندت را،
عشق نهان در عصبانیتت را ،
و معنای حقیقی سکوتت را…
.
.
.
من که خدا نیستم بگم ؛ صد بار اگه توبه شکستی باز آی … !
رفتی ؛ … ” به سلامت “
.
.
.
عشق فرآیندی است که در طی آن
من به تو کمک کنم تا به خود واقعی ات نزدیک تر بشوی، نه آن چه من می خواهم.»
(دوسنت اگزوپری)
.: Weblog Themes By Pichak :.