به غصه ها سنگ بزن ، تو صورتش رنگ بزن هر وقت دلت تنگ میشه ، فقط به من زنگ بزن
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
زندگی با عشق فقط در کنار تو
افسار دلم دست خدا بود چنین شد
ای وای اگر دست خودم بود چه می شد ؟
تو طراوت بهاران ، تو سخاوت زمینی
در کرانه های قلبم ، بهترین ، تو بهترینی
برای آمدنت انتظار کافی نیست / دعا و اشک و دل بی قرار کافی نیست
غربت آن است که بدانند کجایی نگیرند خبرت
دوست آن است که ندانند کجایی بگیرند خبرت
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی / دعای این همه شب زنده دار کافی نیست
تاریخ : دوشنبه 89/2/27 | 10:7 عصر | نویسنده : MJD | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.